روزمرگی های زندگی یک آدم آزاده

روزمرگی های یک انسان آزاده

روزمرگی های زندگی یک آدم آزاده

روزمرگی های یک انسان آزاده

روزمرگی های زندگی یک آدم آزاده

اگر فرصت کنم روزمرگی هایی در قالب زندگی - شغلی - سرگرمی و ... رو یادداشت می کنم

  • ۰
  • ۰

دیروز ی وقت پزشک متخصص گرفتم که آشنامونو ببرم منشی قول ساعت 2 رو داد ساعت 2 به دلیل اینکه دکتر تو ترافیک گیر کرده بودن شد 3 ساعت 3 هم که اومد پذیرش رو شروع نکرد و پرونده ما که نفر اول بودیم شد نفر 12 هم ... ساعت 7 شب هم اومدم از مطبش بیرون ... چرا باید تو کشور 85 میلیونی معطل و گیر ی پزشک متخصص بود بعد تو کشوری مثله روسیه و اوکراین پزشک بیشتر از کارگر میبینی !!! تو همون روسیه بیمارستان تو روستا اندازه قامت بیمارستان میلاد تهرانه laugh

  • ۰
  • ۰

میخوام امثال برم در وادی رشته های وزارت بهداشت امتحان کنکور بدم !!! ببینم میتونم تو این دانشگاه های علوم پزشکی ی صندلی بگیرم 

  • ۰
  • ۰

طرف ازم پرسید کجا داری میری ؟ گفتم دارم برمیگردم laugh

  • ۰
  • ۰

امروز ی حرفی شنیدم واقعاً به گویندش باید صلوات فرستاد - طرف اومده میگه سی دی نصب ویندوز از دستم افتاده روی زمین خَش افتاده میخوام ویندوز نصب کنم صفحه مانیتورم شطرنجی میشه laugh اینا آخر جوکن ... کی شماها رو راه داده تو سازمان آخه 

  • ۰
  • ۰

مدتی در حال مطالعه کتاب های شبکه از نتورک پلاس گرفته تا سیسکو و مایکروسافت انتشارات Cengage که در زمینه های مختلفی نه صرفاً شبکه کتاب منتشر میکنه - کتاب های شبکه در صفخات تمام رنگی و همراه با راهنمای کامل و سناریو محور هستند - کمتر در کتاب های شبکه سناریو محور بودن رو میبینید نمونه ای از کتاب های دوره MCSA مایکروسافت رو میتونید از سایت زیر دریافت کنید :

 

https://www.pdfdrive.com

  • ۰
  • ۰

خودم کجا دلم کجاست بهش نگید حالم بده بهش دروغکی بگین بگید که قیدتو زده

 

بعد از اینکه در اسفند 1400 دچار ناراحتی قلبی و بستری شدم واقعا آدم دیگه ای شدم - دیگه اون اعتماد و اون دست گیری از ادما رو ندارم - این نوشته ترانه سرتیتر هم همین حال منو میگه احساس می کنم هر روز ی ادم دیگه شدم با رفتار جدید و سیاست های جدید تو زندگی خدا از بانی اون اتفاق نگذره .. 
 

  • ۰
  • ۰

این چ وضعیتیه درست کردین ​​​​​​چی قطع ... به قول شاعر # تا جایی که یادمه ی روز خوب میاد # cool این همه کار و تحقیق و تفحص رو دستم مونده به کجا چنین شتابان برم 

 

  • ۰
  • ۰

بعد از کلی کش و قوس دادن اون سر ممیزی که ادعاش میشد اخر سر شریکمو فرستادم تا مالیات سال 99 شرکت رو ببنده - ی بلایی سر سر ممیزی اوردم که برگشته به شریکم گفته دیگه این رفیقتو نفرست اینجا کاراتونو امضا نمی کنم  laugh ی مقداری هم کمش کردن مالیات رو ... بیشتر کشش میدادم فکر کنم میتونستم مالیاتشو به صفر برسونم 

  • ۰
  • ۰

امروز از شمالی ترین نقطه تهران پریدم تو اداره مالیات جنوبی ترین نقطه تهران - صبر کردم تا سرممیزی شون پیداش بشه - طبق توافق مبلغ مالیات روی 2 م بسته شده بود بعد که سرممیزی رو دیدم ی پرونده برداشته میگه 9 تومن بوده با اعتراضت شده 2 م زود امضا کن برو - گفتم زود امضا کن برو دیگه چیه ممیزی گفته 1800 و توافق شده 1800 این چ وضعش تهدید کرد امضا نکنی دیگه کارتو راه نمیندازم angel منم رفتم پیش دادستان اداره بهش گفتم - گفتم این چ وضع برخورد هم تهدید میکنه هم مبلغ رو 6 برابر بیشتر زده laugh

  • ۰
  • ۰

فیلم داستان یک فرد فروشنده خودرو در کاناداست ... در دیالوگی به مشتری میگه :

شرکت ها پوست کلفتن و فروشنده ها دل نازک در کشور ما هم مدیران و مسئولین پوست کلفتن و ملت کف مملکت دل نازک  laugh